عليعلي، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

علي هديه آسماني

خوابيدن علي جون

هنوز سرماخوردگيت ادامه داره ماماني ولي ماشاءا... هنوز وروجك بازي ها و شيطنت هات رو داري . تازه خوابونده بودمت كه ديدم يه صدايي اومد دويدم سمت اتاق و ديدم بله علي آقا هنوز پنج دقيقه نشده بيدار شده و آويز تختشو از جا درآورده . شبا هم كه ياد گرفتي كنار تخت وايسي و لامپ رو خاموش و روشن كني و تا 20 بار اين كارو نكني نمي خوابي . تازگيها هم ياد گرفتي دست به هر چيزي كه مي خواي بزني اول انگشتتو تكون مي دي و ميگي دس ( يعني دست نزن كه بابايي يادت داده ) . ...
25 آبان 1390

عيد سعيد غدير مبارك

به روز غدیر خم از مقام لم یزلی به كائنات ندا شد به صوت جلی  كه بعد احمد مرسل به كهتر و مهتر امام و سرور و مولا علیست علی   عید غدیر خم بر شما مبارك تلويزيون كه برنامه مولودي عيد غدير پخش ميكرد هر وقت علي علي مي گفت علي جونم فكر ميكرد كسي داره صداش ميكنه و به تلويزيون نگاه ميكرد . فدات بشم كه انقدر شيرين و خوشمزه شدي . انشاءا... توي زندگي حضرت علي(ع) رو الگوي خودت قرار  بدي و مولا هم هميشه محافظ شما و همه بچه ها باشه. ...
25 آبان 1390

دندان درآوردن و تب و بيماري

الان حدود ده روزه كه علي جونم دندوناي بالاييش داره درمياد . چهار روز همش تب داشت و حتي تبش به 40 درجه هم رسيد. مرتب بهش شياف استامينوفن مي دادم و پاشويه اش مي كردم . حتي شب تا صبح . چون همزمان با دندون درآوردنش بود فكر كرديم به خاطر اونه ولي وقتي دكتر برديمش گفت كه به خاطر گلوشه و بهش دارو دارد . تو اين چند روز غذا كه بهش مي دادم توي دهنش نگه مي داشت و نمي تونست قورت بده . بميرم الهي كه ده روز هيچي نمي خورد به جز شير و چند تا قاشق سرلاك. ولي خدا رو شكر از ديروز تا حالا تبش قطع شد و خيلي بهتر شده . ايشاءا... كه همه بچه ها هميشه سلامت باشن . علي منم همين طور. عكس زير تولد عزيزجونه. عزيزجون تولدتون مبارك . ايشاءا.. 120 ساله بشيد و سايت...
15 آبان 1390

علي و بابايي

كافيه صداي چرخاندن كليد در قفل و باز شدن در ورودي بياد علي آقا به عشق بابايي هرجاي خونه كه باشه با سرعت هرچه تمام چه با روروئك يا چهاردست و پا خودش رو به در و بابايي مي رسونه. اين روزا همش تلاش ميكنه براي حرف زدن و همش بَ بَ ،  د َ دَ ،‌ اَدَ و ... ميگه اما دريغ از گفتن يه ميم. خلاصه علي آقا از همين حالا حسابي بابايي شده. ايشاءا... سايه بابايي هميشه بالاي سرش باشه. ...
5 آبان 1390

ماست خوردن علي

علي جونم ماست رو خيلي دوست داره. وقتي غذا نمي خوره با ماست كه مخلوطش ميكنم حتما ميخوره .تازگيها هم دوست داره قاشق رو خودش دست بگيره و غذا بخوره. ...
4 آبان 1390

عكسهايي از حمام رفتن قندعسل

  قندعسلم حمام رفتن رو خيلي دوست داره . البته تا 3 ماهگي بابايي علي رو حمام مي كرد و منم كمكش مي كردم ولي از سه ماهگي به بعد ترسم ريخت و خودم علي گلم رو حمام مي كردم. مامان رفته توحمام نی نی و برده همراش  مامان تا دوش رو باز کرد نی نی صابون روبرداشت صابون که لیز لیز بود از دست نی نی افتاد    سرخورد و رفت رفت تانزدیک مامان ایستاد روی یه لیف کوچیک مامان صابون رومالید  وقتی که لیف کفی شد رودست نی نی کشید کف روی دست نی نی مثل ستاره ها شد   آب رو که ریخت رو دستاش ستاره ها جداشد نی نی نشست توی وان آبها روهی میپاشید   وقتی که خوشگل میشد بلند بلند میخندید حا...
1 آبان 1390

عينك

اينجا علي آقا آماده شده. آخ جون مي خوايم بريم خونه بابابزرگ. بابابزرگ عجب عينك قشنگي داري . مي دي منم باهاش عكس بگيرم؟ ببين چه بابابزرگ مهربوني دارم عينكشو بهم داد. اينجا شبيه هري پاتر شدم . اون عينك ديگه رو هم كه روي چشماتونه بده منم بزنم. من دو تا عينك مي خوام. ...
25 مهر 1390

همسر عزيزم تولدت مبارك.

    چه لطيف است حس آغازي دوباره، و چه زيباست رسيدن دوباره به روز زيباي آغاز تنفس... و چه اندازه عجيب است ، روز ابتداي بودن! و چه اندازه شيرين است امروز... روز ميلاد... روز تو! روزي كه تو آغاز شدي! اي بهترين چه خوب شد كه به دنيا آمدي و چه خوبتر شد كه دنياي من شدي . پس براي من بمان و بدان كه تو تنها بهانه براي بودني . همسر عزيزم تولدت مبارك . تنها بهانه زندگيم عاشقانه دوستت دارم و بهت افتخار مي كنم.         ...
16 مهر 1390