عليعلي، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

علي هديه آسماني

نه ماهگيت مبارك عزيزم

نه ماهگيت مبارك عزيزم       پسرم دنیا بزرگه ولی تو یه دل بزرگتر از دنیا داری عزیزم با این چشای مهربون تو دل هر کی که خوبه جا داری   پسرم دنیا بزرگه ولی من تو رو هر جایی که باشی میبینم برات از قشنگترین باغ زمین گلای مهربونی رو می چینم   پسرم خدای مهربون ما بچه های خوب و خیلی دوست داره وقتی که از آسمون بارون میاد براشون خوابای رنگی میاره   وقتی تو تو خواب می خندی می دونم یه فرشته داره نازت می کنه یه فرشته که شبیه خودته ...
13 مهر 1390

اولين مسافرت علي نازم - نمك آبرود

بابايي 20 روز مأموريت رفته بود اصفهان . وقتي كه برگشت چند روز مرخصي داشت. تصميم گرفتيم بريم مسافرت . دوست بابايي هم كه يه دختر دو ساله داره گفتن ما هم ميايم. بابايي صندلي عقب رو با پتو واست طوري درست كرده بود كه راحت مي تونستي بخوابي . ولي همش دوست داشتي بغل ماماني باشي. خيلي پسر خوبي بودي و اصلا ما رو اذيت نمي كردي. تو راه چيمه رود هم رفتيم و نذر ماماني رو ادا كرديم. رفتيم زيارت سيد جلال الدين مهدي . اونجا كه رسيديم واسمون تعريف كردند چند روز پيش يه اتوبوس واسه تفريح رفته بودند. زمان برگشت پسر يكي از آقايون گم ميشه و اونجا هم باغ زياده . خلاصه شب ميشه . باباي پسره مي ره پيش ضريح سيدجلال الدين مهدي و ميگه من با پسرم اومدم. با پسرم هم برمي گ...
8 مهر 1390

لیله القدر عزیزی است بیا دل بتکانیم

تشنه ام این رمضان تشنه تر از هر رمضانی شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی لیله القدر عزیزی است بیا دل بتکانیم سهم ما چیست از این روز همین خانه تکانی شب 23 رمضان با بابايي و علي رفتيم مسجد جامع ( بابايي از كوچكي هر سال شبهاي قدر به اين مسجد مي ره ) . خيلي پسر خوبي بود و تا يك ساعت مونده به اذان بيدار بودي. اميدوارم مثل اسمت عالي باشي و حضرت علي(ع) را در همه مراحل زندگيت الگو قرار بدي.   ای کاش علی شویم و عالی باشیم هم سفره کاسه سفالی باشیم چون سکه به دست کودکی برق زنیم نان آور سفره های خالی باشیم   ...
8 مهر 1390

اولين مسافرت علي نازم - نمك آبرود

بابايي 20 روز مأموريت رفته بود اصفهان . وقتي كه برگشت چند روز مرخصي داشت. تصميم گرفتيم بريم مسافرت . دوست بابايي هم كه يه دختر دو ساله داره گفتن ما هم ميايم. بابايي صندلي عقب رو با پتو واست طوري درست كرده بود كه راحت مي تونستي بخوابي . ولي همش دوست داشتي بغل ماماني باشي. خيلي پسر خوبي بودي و اصلا ما رو اذيت نمي كردي. تو راه چيمه رود هم رفتيم و نذر ماماني رو ادا كرديم. رفتيم زيارت سيد جلال الدين مهدي . اونجا كه رسيديم واسمون تعريف كردند چند روز پيش يه اتوبوس واسه تفريح رفته بودند. زمان برگشت پسر يكي از آقايون گم ميشه و اونجا هم باغ زياده . خلاصه شب ميشه . باباي پسره مي ره پيش ضريح سيدجلال الدين مهدي و ميگه من با پسرم اومدم. با پسرم هم برمي گ...
8 مهر 1390

نامه آبراهام لینکلن به آموزگار پسرش

  به پسرم درس بدهید او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید. اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. ب...
8 مهر 1390

سينه خيز رفتن

سینه خیز رفتنت مبارک مامان جون .ایشالله دوییدنتو ببینم.... چند روز پيش از حالت نشسته به چهاردست و پا مي شدي و بعد كه واست ني ناي ناي مي خوندم كمرتو جلو و عقب مي كردي . امروز ظهر كه داشتم نهارتو آماده مي كردم از اپن نگاهت كردم ديدم سرجات نيستي . با عجله اومدم بيرون ديدم با سينه خيز اومدي تا در آشپزخونه . منو بگي تا دیدمت خندیدی و ذوق کردی قربون پسر خوش خنده و خوشگلم برم من ... خیلی خوشحالم کردی وروجکم .     ...
7 مهر 1390