عليعلي، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

علي هديه آسماني

كلاغ پر و باي باي

علي نازم ده روزي ميشه كه باي باي و كلاغ پر و سرسري رو ياد گرفته . ولي هنوز دس دسي نمي كنه . اولين بار كه داشت برنامه فتيله ها رو نگاه مي كرد و داشتند خداحافظي مي كردند . ديدم علي هم مثل اونا داره باي باي مي كنه. دو سه روز بيشتر سينه خيز نكرد و تازه هشت ماهش تموم شده بود كه شروع كرد به چهار دست و پا رفتن . وقتي براش ني ناي ناي مي خونيم كمرش رو جلو و عقب مي كنه . فداي رقصيدنت بشم ماماني .   دستمال كاغذي كه پر نداره ... ...
7 مهر 1390

ورود علی به وبلاگ نویسان

سلام به علی نازم از امروز وبلاگت رو افتتاح کردم . الان شش ماه و بیست روز از بدنیا اومدنت می گذره. امیدوارم که همیشه خبرهای خوب از تو و سلامتی و موفقیت تو بنویسم . په امید روزی که خودت قلم به دست بگیری و از خاطراتت بنویسی. از همه دوستانی که از این وبلاگ بازدید می کنند و نظراتشونو می گذارند تشکر می کنم. ...
7 مهر 1390

تولد علي نازم

در انتظار آمدنت در انتظار آمدنت روزها را چون دانه هاي رنگي منجوق در بند مي كشم لحظه هاي جاري را با عشق رنگ مي كنم تا خانه كوچكمان را آذين بندم. من انتظار آمدنت را مثل خروس قندي آن روزهاي دور با شوق مي مكم و نيكبختي عزيز بودنت را احساس مي كنم. وقتي بيايي و دست هاي كوچك نازت دست بزرگ پدر را از گنجينه اي جاندار بياكند، من گهواره ات را خواهم جنباند، و از روي شانه هاي كوچك تو بهشت خواهد لغزيد، بر من كه تو را دارم بي اعتنا بر آن گام خواهم نهاد آنگاه بهشت زير پاي من خواهد بود و نام تازه من خواهد بود مادر اينك بهشت بر شانه هاي توست و در اندرون من...... علي ناز ما روز شنبه 11 ديماه 1389 ساعت 1...
7 مهر 1390

قد و وزن علي تا هفت ماهگي

قد و وزن علي نازم تا 7 ماهگي : زمان تولد : وزن3300 با قد 48 يك ماهگي : وزن 4500 با قد 53 دو ماهگي : وزن 5900 با قد 59 سه ماهگي : وزن 6900 با قد 64 چهارماهگي : وزن 7600 با قد 67 پنج ماهگي : وزن 8700 با قد 69 شش ماهگي : وزن9050 با قد 71 هفت ماهگي : وزن 9450 با قد 73 دو ماهگي علي نازم رو در اتاق عمل بيمارستان شفا ختنه كرديم.  
7 مهر 1390

عكسهاي علي تا هفت ماهگي سري دو

علي در حال عصبانيت ...   علي در حال تعجب ...   علي در حال آرامش ... علي در حال ذوق ... علي با عينك كوهنوردي كه بابايي براش خريده ...   علي در بغل پدربزرگ( بابايي )           اين عكسو خيلي دوست دارم ... علي و دختردايي سارا و پسردايي اميرمحمد ...                     ...
7 مهر 1390

بازم مسافرت شمال

چند هفته پيش بود كه با عليو بابايي رفتيم نمك آبرود و خيلي خوش گذشت. بعد از ماه رمضان مامان جون و دايي ها تصميم گرفتند مسافرت برن و ما هم دوباره باهاشون رفتيم نوشهر و رامسر . علي خيلي پسر گلي بود و خيلي بهمون خوش گذشت. علي و دايي جان     علي و پسردايي اميرمحمد   ...
7 مهر 1390

اولين بار آرايشگاه رفتن علي

چند روز پيش براي اولين بار علي نازم رو با بابايي برديم آرايشگاه . مثل آقاها رو صندلي نشستي و آقاي آرايشگر هم موهات رو كوتاه كرد. قربونت برم كه اصلا گريه نگردي البته آقاي آرايشگر بنده خدا هرچي اسپره و شونه رنگي كه داشت روي ميز گذاشته بود تا سرگرم بشي و سرت رو تكون ندي. بعدش هم بابايي موهات رو فشن كرد و رفتيم رستوران .     ...
7 مهر 1390

آدمهای کوچک را بهتر بشناسیم

آدمهای کوچک را بهتر بشناسیم آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند. آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند. آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند. آدم های بزرگ درد دیگران را دارند. آدم های متوسط درد خودشان را دارند . آدم های کوچک بی دردند . آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند . آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند . آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند . آدم های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند . آدم های متوسط به دنبال کسب دانش هستند . آدم های کوچک به دنبال کسب سواد هستند . آدم های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاس...
7 مهر 1390