عليعلي، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

علي هديه آسماني

اولين مسافرت علي نازم - نمك آبرود

بابايي 20 روز مأموريت رفته بود اصفهان . وقتي كه برگشت چند روز مرخصي داشت. تصميم گرفتيم بريم مسافرت . دوست بابايي هم كه يه دختر دو ساله داره گفتن ما هم ميايم. بابايي صندلي عقب رو با پتو واست طوري درست كرده بود كه راحت مي تونستي بخوابي . ولي همش دوست داشتي بغل ماماني باشي. خيلي پسر خوبي بودي و اصلا ما رو اذيت نمي كردي. تو راه چيمه رود هم رفتيم و نذر ماماني رو ادا كرديم. رفتيم زيارت سيد جلال الدين مهدي . اونجا كه رسيديم واسمون تعريف كردند چند روز پيش يه اتوبوس واسه تفريح رفته بودند. زمان برگشت پسر يكي از آقايون گم ميشه و اونجا هم باغ زياده . خلاصه شب ميشه . باباي پسره مي ره پيش ضريح سيدجلال الدين مهدي و ميگه من با پسرم اومدم. با پسرم هم برمي گ...
8 مهر 1390

نامه آبراهام لینکلن به آموزگار پسرش

  به پسرم درس بدهید او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید. اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. ب...
8 مهر 1390

سينه خيز رفتن

سینه خیز رفتنت مبارک مامان جون .ایشالله دوییدنتو ببینم.... چند روز پيش از حالت نشسته به چهاردست و پا مي شدي و بعد كه واست ني ناي ناي مي خوندم كمرتو جلو و عقب مي كردي . امروز ظهر كه داشتم نهارتو آماده مي كردم از اپن نگاهت كردم ديدم سرجات نيستي . با عجله اومدم بيرون ديدم با سينه خيز اومدي تا در آشپزخونه . منو بگي تا دیدمت خندیدی و ذوق کردی قربون پسر خوش خنده و خوشگلم برم من ... خیلی خوشحالم کردی وروجکم .     ...
7 مهر 1390

كلاغ پر و باي باي

علي نازم ده روزي ميشه كه باي باي و كلاغ پر و سرسري رو ياد گرفته . ولي هنوز دس دسي نمي كنه . اولين بار كه داشت برنامه فتيله ها رو نگاه مي كرد و داشتند خداحافظي مي كردند . ديدم علي هم مثل اونا داره باي باي مي كنه. دو سه روز بيشتر سينه خيز نكرد و تازه هشت ماهش تموم شده بود كه شروع كرد به چهار دست و پا رفتن . وقتي براش ني ناي ناي مي خونيم كمرش رو جلو و عقب مي كنه . فداي رقصيدنت بشم ماماني .   دستمال كاغذي كه پر نداره ... ...
7 مهر 1390

ورود علی به وبلاگ نویسان

سلام به علی نازم از امروز وبلاگت رو افتتاح کردم . الان شش ماه و بیست روز از بدنیا اومدنت می گذره. امیدوارم که همیشه خبرهای خوب از تو و سلامتی و موفقیت تو بنویسم . په امید روزی که خودت قلم به دست بگیری و از خاطراتت بنویسی. از همه دوستانی که از این وبلاگ بازدید می کنند و نظراتشونو می گذارند تشکر می کنم. ...
7 مهر 1390

تولد علي نازم

در انتظار آمدنت در انتظار آمدنت روزها را چون دانه هاي رنگي منجوق در بند مي كشم لحظه هاي جاري را با عشق رنگ مي كنم تا خانه كوچكمان را آذين بندم. من انتظار آمدنت را مثل خروس قندي آن روزهاي دور با شوق مي مكم و نيكبختي عزيز بودنت را احساس مي كنم. وقتي بيايي و دست هاي كوچك نازت دست بزرگ پدر را از گنجينه اي جاندار بياكند، من گهواره ات را خواهم جنباند، و از روي شانه هاي كوچك تو بهشت خواهد لغزيد، بر من كه تو را دارم بي اعتنا بر آن گام خواهم نهاد آنگاه بهشت زير پاي من خواهد بود و نام تازه من خواهد بود مادر اينك بهشت بر شانه هاي توست و در اندرون من...... علي ناز ما روز شنبه 11 ديماه 1389 ساعت 1...
7 مهر 1390

قد و وزن علي تا هفت ماهگي

قد و وزن علي نازم تا 7 ماهگي : زمان تولد : وزن3300 با قد 48 يك ماهگي : وزن 4500 با قد 53 دو ماهگي : وزن 5900 با قد 59 سه ماهگي : وزن 6900 با قد 64 چهارماهگي : وزن 7600 با قد 67 پنج ماهگي : وزن 8700 با قد 69 شش ماهگي : وزن9050 با قد 71 هفت ماهگي : وزن 9450 با قد 73 دو ماهگي علي نازم رو در اتاق عمل بيمارستان شفا ختنه كرديم.  
7 مهر 1390